خاطرات سارینا کوچولو
سارینا جونم دیگه داری خودت برای ما کتاب می خونی خودت می ری از کتابخونه ات یک کتاب می آری و شروع می کنی به خوندن البته به زبان خودت بعد هم که خسته شدی شروع می کنی به نقاشی کشیدن و کافیه که من حواسم پرت بشه اون وقته که در و دیوار دفتر نقاشی تو می شوند . ...
نویسنده :
مامان معصی
23:07